میخوای دوکلمه بگی که فقط گفته باشی، اصلا مهم نیستا ولی همینکه آدم چیزی رو بگه که یکم (یک کم، یه کم، یکم) احساس کنه حالش خوب شده سبک شده یا هر چی، میبینی به کی میتونی بگی، فایده داره گفتنش؟ به کسی نمیتونی بگی چون فایدهای نداره و فقط حسّاسیّتزاست، به خودت برمیگردی و این طریقه ترجیعگونه تکرار میشه در درونت و نهایت هیچ، فقط تو عمرت رو تلف میکنی برای تحمّل فشاری که میشد به راحتی ریختش دور و بیرونش کرد و نشد تخلیهاش کنی... اینجاست که اون شاعر اون بیتی که الان درست یادم نمیاد رو میگه :) و بدی ماجرا اینجاست که انسانها فقط تصویر شکسته را از بر میکنند و هر چیز روشن شفّاف را به مرور گم میکنند و فراموش میکنند و برای همین است که باید رو کنی به خدا چون تنها کسی که از هر لحاظ به حال تو واقف است اوست و برای آنکه از ارتباط با او و سخن گفتن با او هم سرخورده نشوی باید کم کم سعی کنی او را بشناسی و کم کم خودت را آنطور کنی که همانطور که با او سخن میگویی، صدای او را هم بتوانی بشنوی و محبّت نزدیک او را به چشم باز ببینی؛ ولی بگویم که پیرت در خواهد آمد تا به مرتبه نازلی از این شناخت برسی ولی امیدوارم زود به ورطهی ناامیدی نیفتی...
نه آهنگ شاد نه آهنگ غمگین، نه آهنگ کلاسیک نه مدرن نه تند نه ملو نه موزیک تنها نه ترانه، حوصله هیچکدام را ندارم... روحم چیز دیگری را میطلبد برای تسکین.. به این حالت میگویند خلا؟ سکون؟ سکوت؟ بهت؟ وقتی هیچ آهنگی با تو همراهی نکند، سخن جز هیاهو چیزی به چشمت نیاید و سکوت تو را در مظلومیّتی گنگ آهسته سر ببرد...
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
من گنگ خوابدیده و...گاهی فکر میکنم هیچ جای این شهر را دوست ندارم... هیچ کس را نمیشناسم.. در خانه میمانم چون هیچ جای این شهر را دوست ندارم، دوستتر نمیدارم...
تو این مدّت چندتا فیلم خوب دیدم ولی خب به نظرم این فیلم (دانمارکی) یک مرد خوشبخت (A Fortunate Man) فیلم جالب و تاثیرگذار و متفاوتی بود... تا حدودی از بعضی جهات حس بعد از دیدن سکوت اسکورسیزی (silence) رو هم برام زنده کرد...
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
بر فراز کوهستان شمالیرفقا! یک جملهای میخواهم اکنون و در این زمان بگویم و از شما میخواهم هر کجا که دستتان میرسد، گچ و تخته، قلم و کاغذ، ماژیک و وایتبورد، صدا و نوار، قلمو و بوم، کیبورد و صفحه نمایشگر، هر کجا دستتان میرسد درنگ و دریغ نکنید و این یک جمله را از قول من هذا الزمان الی الابد الآباد بنویسید و بگویید و تفکّر کنید که:
"ما در این زندگی، حقیقتا جز مرگ چیزی به دست نمیآوریم"
بگید یه مصطفی پارساپور هست این رو گفت، خیلی ممنون، بوس، فدا...
باید خاک کنی، بعضی چیزها رو خاک کنی!
_ چی؟! چیا رو باید خاک کرد؟!
خاک کن، هر چی که دستت میرسه رو خاک کن، وقتی نمونده..
_ وقت؟ وقت رو هم میشه خاک کنم؟!
چرا که نه! وقتی میری به این سمت که یه چیزا رو خاک کنی این بدین معنی است که تو داری زمانی که اون چیز درش غرقه رو هم خاک میکنی. هم اون چیز رو خاک میکنی هم زمانش رو..
_ برای همین اشیاء قدیمیباارزشند؟ چون زمان خیلی قبلتر رو هم در دل خودشون دارند؟!
هر چی برای گذشته است باارزشه، هر چی که به گذشته ملحق میشه باارزش میشه، این رو هیچوقت فراموش نکن و از من به یاد داشته باش..
_ یاد چی؟ یادها هم میتونن به خاک سپرده بشن؟
قربون شکلت! یا محاوره کامل بنویس و دال آخر افعال رو تماما بنداز یا نه! (این ربطی نداشت به متن:) بله عزیزم! یادها خیلی عزیزن! جاشون زیر خاکه، وقتی انسان با اون عظمت به خاک سپرده میشه، تنها چیزی که ازش باقی میمونه چیه؟ یادی که از او در ذهن مردمیکه میشناختنش حک شده. یاد رابط ما با همه اون چیزایی استکه در گذشته خاک شدهاند و برای ما عزیزن، خیلی عزیزن...
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
طرز تهیه کرم کاستاردشما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
طرز تهیه کرم کاستاردتعداد صفحات : 2